شعر۷۶ امروز ، دلم  هوای کویت  کردست در عالم غیب جستجویت کردست گفتی  که بیا  غمگسار  تو منم گفتم عجبا  که یار یادم کردست

شعر۷۵ ای  وای  بر دل  من افسانه ها بداند زنجیر بی کسی را بردست و پابراند دیشب بکوی جانان بی سروپا دویدم شاید  که بر دل من شهبازجان نشاند

شعر۷۴ خرقه آلوده به می را چو زمیخانه برم درپی  پیر  مغان شکوه  جانانه  کنم که حریفان  قدح و باده به خمخانه  برند سخن از عشق نگویند ، چه به پیمانه کنم ساقی امشب به قدح جرعه ای ازمی مفکند تا به خانقاه  روم  و سجده  به سجاده  کنم چون …

شعر۷۳ منکه  آواره  به  کوی  تو  شدم ،  گو  چه  کنم منکه  شیدای  وجود  تو  شدم ، گو  چه  کنم منکه ازمسجدومحراب به میخانه شدم ،گو چه کنم منکه از میکده  برجانب روی تو شدم ، گو چه  کنم من که  رسوای  ز  عشق تو  شدم ،  گو چه کنم …

شعر۷۲ آنکه  پیوسته  بیادتو  بود مجنو نست آنکه دائم به سرای توشود، مجنونست آنکه آید  به در دیر  همان ، مجنونست آنکه برمسجدو میخانه شودمجنونست آنکه سجاده به سوی تو کند، مجنونست آنکه بر قبله  روی  تو شود ، مجنونست آنکه بر زلف گره گیر فتاد ، مجنونست آنکه بر …

شعر۷۱ آمدی جانم ، فضای عشق عطرآگین شدست گیسوان چین در چینت ، بلای  جان شدست طاق ابرویت ، که  محراب  دل ما  بوده است حال کمان در دست مژگان کمانگیرت شدست چشم مخمور  و  شرابی  و  خمار  آلوده ات مرده را جانداده است  اما بلای جان شدست آن  لب  …

شعر۷۰ خدایا ، به آن پیر میخانه ات به ته مانده از جام پیمانه ات به رندان مست  بریده  ز خود به آن می.فروش رهیده زخود به آن ساقی مست باده بدست به آن زاهد شور گشته زهست به آوای بر خاسته از خانه ات به  دل دادگان غریبانه ات …

شعر۶۹ دیوانه و مجنونو  تو یاری نکنی؟  از  مستی  او گره گشائی  نکنی؟ افتاده  دلی دارد و  شوریده  سری این قلب شکسته را تودرمان نکنی؟

شعر۶۸ زلف  آشفته  تو  خانه  بر اندازش کرد چشم آهو وش تو خوار به درگاهش کرد به  ذلیلی  و  غریبی  ز  سر کوی تو رفت بی  اثر باز شد  و  شهره  آفاقش کرد

شعر۶۷ در خلوت خود خیال جانانه کنم در بستر عشق  یاد  پروانه  کنم از بلبل مست باغبان گل  بگرفت فریاد و فغان از غم جانانه  کنم