۱۷۹ منکه اسیر تو شدم اسیر روی توشدم دانه دام بوده ای دام به دام بوده ای مهر تو را دیده ام از همه کس بریده ام خانقه ام تو بوده ای مسجد و دیر بوده ای
شعر۱۷۸ هد هد این مرغ دلم سوی تو پرواز کند بحریم تو رود سوز دل آغاز کند سخن از هجر بگوید که چه کردست بدلم شوق دیدار تو را با می و میناب کند قصه آتش سوز دل خود ساز کند بهر واعظ برد و زمزمه آغاز کند که حریفان …
شعر۱۷۷ ای دوست شکفته گلزار توام مجنو ن به تو و دوچشم بیمار توام بر مستی تو فدا کنم این جان را آخر چکنم که مست و غمخوار توام
شعر۱۷۶ آمدی درد و فغان دل من گوش کنی داستان من و دلدادگیم گوش کنی گفته بودی به سرایم سخنم گوش کنی قصه هجر و فراغ دل من گوش کنی بر من ، شور و شیدائی من گوش کنی شرح دلدادگیم را بخودت گوش کنی که بدانی دل من مست …
شعر۱۷۵ از اذل تا به ابد قصه ز عاشق شدنه خلق این عالم هستی ز عاشق شدنه خلق حوا پس آدم ز عاشق شدنه قصه هابیل و قابل ز عاشق شدنه
شعر۱۷۴ باده خالیست دلم شور و نوائی دارد ساقیم جلوه و رخسار و نگاهی دارد لب میگون و شرابی و هوس آلودش دل و دینم بر این بت چه بهائی دارد
شعر۱۷۳ داغی که بدل جانب آن یار گرفتیم دردیست که از پیر ز میخانه گرفتیم گفتیم دعائی و ثنائی بر دلدار از.جانب آن زاهد هوشیار گرفتیم
شعر ۱۷۲ عمری به مسجد پی دلدار دویدی از مسجدیان راه درستی نشنیدی اکنون بیا بر در میخانه در آئیم تا نیک به بینی که به مسجدتوندیدی
شعر۱۷۱ میقات چو رفتم رد پای تو دیدم در کعبه صفای رخ زیبای تو دیدم زمزم زلالست درآن اشک تو دیدم لبیک اگر هست ز سیمای تو دیدم
شعر۱۷۰ معلم عاشقست وعشق هم باید از و باشد معلم عابد است ، زاهد اگر باشد هموباشد نشان عشق همون باباست که نان میداد هزاران نخبه در عالم حدیث عشق اوباشد