شعر۱۰۶۱ هر چه میخواهی ز جانم باز جو سینه ام بشکاف و قلبم را به جو او به عشق تو دما دم می تپد درد دارد درد او را تو به جو عشق تو دیوانه و مجنون کند درد بی درمان جانم را به جو در جوانی پیرو فرتوت آمدم …

شعر ۱۰۶۰ ساقیا بستند آن میخانه را از کجا پر میکنی پیمانه را شیخ را بر گوی ما در مانده ایم از حرم وامانده زینجا رانده ایم در خراباتم اگر خمخانه ایست محتسب‌ را هم بدانجا لانه ایست باده پر کن ز آن شراب کوی دوست قصه و افسانه خوان …

شعرA6 شیرازه عمرم چنان بسته به مهرت گر باز کنی خاک شوم بر سرکویت گر خاک مرا کوزه گر دهر به یابد صد باده کند بر سر میخانه کویت

شعر A4 آنچه افتاده در این بزم ندای دگری عالم از بخت سیاه من از آن‌ جلوه گری بوده از روز ازل کار تو افسون گری تا ابدخون جگرم میکنداین عشوه گری

شعر a3 یا رب تو بگو ز کعبه و بتخانه از مسجدو دیرو حرم ومیخانه از جلوه گری باده در پیمانه از زاهد و شیخ و منبر آن‌ خانه A3

شعر ۹۴۹ گر هوای گریه داری گریه کن داغ دل برسینه داری گریه کن عهد رابشکسته داری گریه کن بر وفای بی وفایان گریه کن بر نوای بی نوایان گریه کن ناله شب زنده داران گریه کن بر غریبی اسیران گریه کن بهرآزادی به بنداست گریه کن آنکه حنجر را …

شعر۹۱۷ در مکتب دلداران سودای تو را دارم هردم رود این جانم جان در ره تودارم مدهوشم و هوشیارم دلدار به دل دارم من مست خراباتم هوشیار نمی دارم در وصف نکو رویان افسانه بسر دارم تا باز کنم دل را دلدار نمی دارم غوغای طرب دارم شوری به سر …

شعر۹۲۴ شانه کمتر زن به زلفت شعله را افزون مکن لشکر جرار گیسو هر طرف افشان مکن می زنی آتش به جانم شانه را تابش مده حلقه حلقه تاب زلفت ، دانه دامت مکن گر اسیر زلف مشکینت شدم زارم مکن سینه ام آتش فشانست خواروبیمارش مکن رنگ زردم دیده …

شعرA2 تو چه دانی که دل در گرو خانه کیست همه شب مست ز پیمانه جانانه کیست دل سودا زده اش عاشق و دیوانه کیست شمع جانش ز فروِغ پر پروانه کیست دل به دریا زده ودیده رهش فرش زکیست باده نوشیم که این شور ز کاشانه کیست مست و …