شعر ۶۰ در جوانی شور و شیدائی وجودم را گرفت عشق وسودای جنون درقلب من ماوا گرفت اندک اندک ذره ذره تاب را از من گرفت پیکرم رنجور و شادی و نشاط از من گرفت از فراق مه رخ سیمین تن مهوش عذار تا سحر در کوی او آوارگی سامان …
برچسب: beautiful
شعر ۵۹ گفتم دلم سوی تو پروانه صفت رفت ای جان تو بگو شمع شدن کار دگرهست بلبل ز فراغ گل و گلزار فغان کرد ای گل تو بگو جانب گلزار دگر هست عاشق شدن و در پی معشوق دویدن امروزکه عشق است بگو روز دگرهست
شعر ۵۸ سرقتی رخ داده است در جان من جان من نه بلکه در ایمان من عاشق این سرقتم مسروق هم از آن من سارقم کس نیست جزآن دلبر جانان من
شعر ۹۷۲ به مژگان سیاهت دین و دل رفت مسلمانی و دینداری ز من رفت به چشمان خمارت دل ز کف رفت ز درد عاشقی ایمان ز دست رفت به گیسوی کمندد دخت. هندو چومجنون عقل ودانایی زجان رفت همه کوس جنون بر من به تازند خوشم دیوانه ام عقلم …
شعر ۵۶ فقاعی صراحی به می ساز کن فقاع را به ساقی هم آواز کن نوای دف و نی به پرواز کن به صلصل پیام وفا باز کن
شعر ۵۵ یاد ایامی که در دل شور و حالی داشتیم در هوای کوی جانان بال و پر می داشتیم بخت واقبالی نشان ازشوروشادی داشتیم با سر شوریده ی خود گفتگوها داشتیم
شعر ۵۴ اگر دیده ندیدی ، دل چه کردی دل و دلدادگی در دل چه کردی هزاران دل به بند دیده کردی که سودای دلان در دیده کردی
شعر ۵۳ از ازل تا به ابد عاشق و شیدای توام مست و دیوانه ومجنون به رخسار توام گفته بودی که ز محراب نبینی خیری جلوه ناز تو گفتا که خیرخواه توام
شعر ۸۷۴ گویندبه میخانه همه مست وخرابند هر یک به سماع آمده در عین کمالند بیچاره دلم پای به زنجیر نگاری افتاده ز پا عاشق دیدار جمالند
شعر ۸۷۶ گفته اند یوسف وشی کوس اناالحق میزند همچو منصور تیشه ای برکفر وایمان میزند گنج عشق و در دل عاشق چه ویران میکند با دلی خونین چنین هیهات بر جان میزند هر دو عالم را به یغما داده و دم میزند آتشی گویی که او دارد به عالم …