شعر .a68 شاهنشه عاشقان اگر مجنونست حلاج چرا چهره او در خونست چون قامت منصور به شلاق برند بکتاش فغان کند که او مجنونست
برچسب: شعر
شعر a66 دوش به میخانه شد آن بت عیار ما آتشی در دل فکند آن صنم خوش نما با نگه مست خود سوخت سروجان ما سوی خودش می کشد جلوه دلدار ما کشته او گشته ایم جور و جفا دیده ایم بر دل غم دیده ام ز آن گل رعنای …
شعر a65 قسام چنان کردست افسون به کار من تقدیر حکایت را خواندست به راه من هر لحظه که فریادم فریاد رسی خواهد او هست که می گوید افسانه آن بر من
شعرa70 به خیال رخ تو رقص کنان باده زدم شیخ و زاهد به طبع سر به سجاده زدند پیر و مطرب به در میکده فریاد کنان سخن دوست بگفتند و به پیمانه زدند .
شعر۹۴۵ شرح رسوائی ما بر در و دیوار کنند سخن نغز نگویند و چه رسوات کنند همه جا وصف جمال دل و دلدار کنند چون حقیقت ندانند ز چه گفتار کنند می ندانند چه باشد سخن ازمی بکنند زلف دلدار ندیده شکن از مو بکنند به خرابات نه رفته خرابت …
شعرa67 گر بیائی به برم شور و شیدائی کنم مرغ دل را ز وفاداری به دام تو کنم لب میگون تو را جام شرابم بکنم چشم مخمور تو را ساغروپیمانه کنم
شعر۱۰۶۲ دوش در میخانه بودیم وچه حالی داشتیم ساقی و ساِغر به پای همدگر می داشتیم شاهد مجلس به رقص وصوفیان در وجدونای جای جای میکده هر یک نگاری داشتیم تار و طنبور در کنار نای غوغا کرده بود رقص مجلس را نگاه کبریائی داشتیم دف زنان یاهو کنان پیر …
شعر۸۷۱ در کوی می فروشان حرف و حدیث می بود گر مست گشته ای تو آنهم سخن ز می بود در کاروان دل ها گفتار عاشقان بود شور و شراب و مستی همراه دلبران بود
شعرa66 دوش کجا بوده ای شور که را دیده ای مست ز میخانه ای بر در آن خانه ای ساقی پیمانه ای دلبر جانانه ای مسجدو میخانه ای شاهد دردانه ای وجد به پا کرده ای ولوله ها کرده ای بر در دیر و حرم خون به پا کرده ای …
شعر۱۱۱۷ روز عشق و عاشقی بوی محبت می دهد چون نسیم صبحگاهی جان به دلبر می دهد عاشقان شیدا وشوریده ، چنان دل می دهند آنچه معشوق میدهد جانها به عاشق می دهد نکهتی از سوی تو آید ، مرا جان می دهد عشق و سودای تو جانان ، بوی …