شعر ۸۹۹ برویم باده گلگون به پیمانه کنیم سخن عشق زشمع وگل وپروانه کنیم همه جا وصف گلان از دل بلبل بکنیم اشک شبنم به بر لاله خونین به کنیم

شعر ۸۹۸ ای صبا گر می روی زلف بتم افشان مکن حلقه های زلف او را هر طرف ویلان مکن پیچ و تاب زلف یارم را کجا تو می بری می بری هر سو ببر اما تو تاراجش مکن جان من بر حلقه حلقه زلف او دلبسته است درد بی …

شعر ۸۹۷ بیهوده چو مجنون ره صحرا گرفتیم در وادیه سر گشته پی یار گرفتیم نا مید پی قافله سالار گرفتیم لب تشنه سراب دیده پی آب گرفتیم از پیر نشان از دل و دلدار گرفتیم گمگشته ندیدیم و از آن یارگرفتیم

شعر ۸۹۶ همچو منصور جان و دل راباختیم چهار دست و پای خود انداختیم سجده را بر طاق ابرو ساختیم نزد هر بت جان و دل را باختیم

شعر ناز او نازم که نازست ناز بر من می کند بی نیاز ازهر چه ناز آست دلبریها می کند ملحمی بر قامت نازش چنان ناز آمدست همچوحوری دربهشت انباز حوران میکند

شعر ۸۹۱ صیداین دامم نمی دانم که صیادم کجاست دانه و دام را بدیدم این که صیادم کجاست آمدم در دام او تا صید مه رویی شوم صیدمه رویان شدم دردام، صیادم کجاست شور و مستی دانه دام و من شوریده دل در پی آن دانه بودم شور صیادم کجاست …

شعر ۸۹۰ ناله ها کردم به مسجد داد و داداری نبود شکوه هاکردم به محراب همدمی آنجا نبود زار بودم زار گشتم در مزار بی کسی دیر را غم خانه دیدم آشنا آنجا نبود خاک میقات توتیا کرد م به چشم درطواف کعبه دل آنجا سپردم کس نبود گردآن خانه …

شعر ۸۹۲ خوشا بزمی که ساقیش تو باشی خوش آن مجلس که میهمانش توباشی خوشا عشقی که معشوقش تو باشی خوشا آن دل که دلدارش تو باشی

شعر ۸۹۳ غم و دردم نمی دانی که چونست حکایت گر کنم آفت به جونست دل و دینم به یغما داده ام من به آن عاشق کش ترکی زبونست