شعر ۸۷۷ خواهم ز حریم حرم یار بگویم گویم سخن از دل و دلداربگویم شیرازه از آن دفتر عشاق بگویم گویم غزل و گفته آن یار بگویم
برچسب: بهترین
شعر ۸۷۶ گفته اند یوسف وشی کوس اناالحق میزند همچو منصور تیشه ای برکفر وایمان میزند گنج عشق و در دل عاشق چه ویران میزند با دلی خونین چنین هیهات بر جان میزند هر دو عالم را به یغما داده و دم میزند آتشی گویی که او دارد به عالم …
شعر ۸۷۵ آنچنان درعشق دلبر سوختم آتشی در سینه ام افروختم هر کسی دیوانه پندارد مرا چون ندانندعشق اوافروختم دین و ایمانم بغارت رفته است کس نداند جسم وجانم سوختم مانده ام درعشق وجولان میدهم برسر کویش بدان چون سوختم ساربان محمل نمی دارد که من همچوآتش مانده ای ازکاروانوسوختم …
شعر ۸۷۴ گویند به میخانه همه مست و خرابند هر یک به سماع آمده در عین کمالند بیچاره دلم پای به زنجیر نگاری افتاده ز پا عاشق دیدار جمالند
شعر ۸۷۳ در کوی خرابات پی یار دویدم در خانه’دل محرم اسرار ندیدم شوروشعف ودلبری ازیارندیدم سودا زدگی از دل بیمار ندیدم
شعر ۸۷۲ تو مست شرابی و قدح طالب ما من مست تووخماری ازجانب ما من ناز کشم تو ناز از ساقی و ما من شکوه کنم تو گوی بر دلبر ما
شعر ۸۷۱ درکوی می فروشان حرف وحدیث می بود گر مست گشته ای تو آنهم سخن زمی بود در کاروان دل ها گفتار عاشقان بود شور و شراب و مستی همراه دلبران بود
شعر ۸۶۹ در مسجد و دیر جایگاهم بوداست در خانه یار خانقاه هم بود است واعظ چو سخن ازمی و میخانه کند آن هشته فرو میکده جایم بودست
شعر ۸۷۰ عربده کش باده به پیمانه کرد شور و نوا در دل دیوانه کرد مطرب مست زخمه به طنبورکرد نای و نوا در بر آن حور کرد
شعر ۸۶۷ بد نام عالمی شده ام نام من مدار رسوای دلبری شده ام نام او مدار از کوی دلبران به تمنا گریخته ام خونم رواکرده ورحمی بمن مدار