شعر۱۱۷۹ همه شب در طوافم غم دل با که گویم که به کعبه کس ندیدم به نگار گفته آید همه جا گشته ام من به صفا و مروه ایدل نه به خانه یار دیدم نه ز یار گفته آید منو دل اسیر عشقیم و ز عشق گو چه آید به …

شعر۱۱۵۶ مرغ جانم در جوانی دام زلفش را ندید خال مه رویش ندید و تاب مشکینش ندید رقص او را در سماع کوی جانانم ندید مجلسِ مستانه ی آن صوفیان را هم ندید هر کسی با هوی خود هوهوی یاران را ندید شیخ و زاهد رانده از مسجد دلارامم ندید …

الهی به یاران میخانه ات الهی به رندان خمخانه ات شعر الهی به دلهای دلدادگان الهی به عشاق و شوریدگان الهی به شب زنده داران شب به یاران رب گوی بیمار شب الهی به چله نشینان بزم به آن سینه چاکان که آیند رزم به آنانکه سر در رهت داده …

شعر ما در ره عشق جان فدا میکردیم بر دلبر خود خون بهاء میکردیم گفتند بیا که جان و جانانه توئی گفتم بر گوی که سربهاء‌میکردیم

شعر المنهً لله به میخانه شدم من ساقی پی ساغربه خمخانه شدم من شاهد به نازست و غرورست و تکبر در مانده و بیچاره و باعجز دل من در پیچ و خَمِ زلف شکن در شکن او افتاده به دام است غریبانه دل من از کعبه بریدم شدم معتکف او …

شعر۱۱۵۹ به سر کوی خرابات که منزلگه ماست باده نوشان بگوئید که خمخانه کجاست مرغِ دل از قفس جان به پرواز شدست بال و پر بسته نداند که دلدار کجاست همه ی مُغ بچگان ره به خرابات برند من ندانم حَرَم ودیرکجامحرم اسرارکجاست باده نوشیم به میخانه و رندان گویند …

شعر۱۱۴۶ این دلم بار دگر آن دام زلفش دید و رفت مرغ جانم در هوای کوی او پر بست و رفت شیخ وزاهدمسجدومحراب رادربست و رفت در خرابات مُغان ماوا و منزل کرد و رفت توبه بشکستند و با آن ساقی ساغر به دست نردعشق وعاشقی درمیکده هم بست ورفت …

شعر دلا دیدی چه ها میکرد با من عاشق شیدا حکایت از من و ما کرد با من عاشق شیدا غم دلتنگیش وا کرد با من عاشق شیدا شکایت از جدائی کرد با من عاشق شیدا نگارستان چشمش را نشانم داد در غربت که این مجنون چه هاکردست بامن عاشق …

شعر درد مرا دوا توئی حور مرا صفا تویی مِهرِ مرا وفا تویی هور توئی نور تویی عشق توئی وفا تویی دلبرو‌ دلربا توئی شمع تویی گل توئی بلبل و پروانه تویی محضر عشق من توئی جلوه ی مهر من تویی دختر ترسام توئی شیخِ به صنعان منم منکه صُحُف …

شعر۱۱۹۶ دلداده و دلدار در این شهر ندیدم آزاده و آزاد در این شهر ندیدم شوریده و شیدا در این شهرندیدم یک زلف پریشان دراین شهر ندیدم در شهر به گشتم دلی شاد ندیدم در کوی خرابات می ناب ندیدم آفاق به گشتم زِ غم آزاده ندیدم در بتکده ها …