شعر۱۱۸ ای جان تو بگو که این دلم بازچه کرد در کوی رقیب او دگر بار چه کرد بر ماه صیام که آمدست او چه کرد بر میکده و ساقی و پیمانه چه کرد با شاهد و آن باده فروش او چه کرد بر محمل رندان جهان گوی چه کرد …
برچسب: iran
شعر۱۰۲۴ دوش در میخانه ما هم های هوئی داشتیم ساقی و پیمانه را در بزم یاران داشتیم با مریدان هم دل و نقل سخن می داشتیم سوی دلداران نظر بر دلبری می داشتیم در خرابات مغان هنگامه ها می داشتیم در طریقت منزل و منزل گهی می داشتیم عاقلان گویند …
شعر۱۱۷ یاران بیائید که مجنون شده ام من بر زلف کمند گلکی بند شدم من خواهم که از قبله خود روی بگیرم بر قبله روی صنمی سجده کنم من کعبه به چه ارزد که جانانه نباشد آن کعبه پسندم که تمنا کنم من برطاق ابروش چه شبها به مناجات فریاد …
شعر۱۱۶ تنگی دل بهر دلدار و دل است دل اگر تنگستآنیک مشکلست عاشقان دل را به یغما داده اند بهر دل داران چه جانها داده اند
شعر۹۷۵ مرغ جانم را به کوی دلبرم پر داده ام در جوانی این دلا یک جا به دلبر داده ام همچومجنون دل به رسوائی عالم داده ام بر سر کویش فغان از دست آدم داده ام دلبرم ساحر بود ودلرا به سحرش داده ام سحر بودم دل به عشق ساحرم …
شعر۱۱۵ ساقی پیر عجب حال و هوائی دارد باده در جام عجب لطف و نمائی دارد می به پیمانه چه کردست خدایامددی تا به نوشم به یادش چه صفائی دارد
شعر۱۰۲۳ گر هستی عالم همش نقش و نگار است با بودن زن جلوه آن عین جمال است گر حور به جنت نبودی چه بوده است آن وعده مینو بجز حورچه بوده است
شعر۱۱۴ ای دل رمضان آمد و میخانه به بست بر تربت عاشقان پیاله به شکست گفتی که صیام رود خریدار تو هست افسوس که پیمانه و پیمان بشکست
شعر۱۱۳ خواهم که به پوشم دل و دلبری خویش با ناله جان سوز جگر عاشقی خویش تا خلق ندانند که رسوای که بودم این در بدری خانه بدوشی دل خویش
شعر۱۰۲۲ صوفی بیا میخانه ام آتش بزن اماره ام خنیاگر لوامه ام ساقی به آن میخانه ام مخموری آن چشم تو بردست از لوامه ام در خانه آن راضیه من راضیم راضیه ام بر زلف تو افتاده ام در دامگه من راضیم مستی اگردارم بجان چون راضیم راضیه ام مطرب …