شعر۱۲۲۳ پنجه در زلفت زنم دیوانه پنداری مرا بوسه ها بر لب زنم بیگانه میداری مرا کُنج لبهایت مکیدم گفتی ای دُردانه ام بوسه بارانم نکردی منتظر ماندم چرا
شعر۱۲۱۶ ما چه رندانه پی عشق بمیخانه شدیم در ره مکتب عشاق به هر خانه شدیم گفته بودند حکایت کند آن پیر زعشق ما ندیدیم چو پیر در ره جانانه شدیم به طریقت ره مقصود چو رفتیم ولی آن چه دیدیم نبود آنچه خریدارشدیم نرگس مست دل آرام به بازار …
شعر۱۲۰۸ می چو پاکست و منزه به میخانه برید به حریم حرم دوست چو دُردانه برید قَدَح و جام بیارید و به غَمزه ببرید به کرشمه ز سبو باده مستانه برید بنده ی مطرب آن باده ی دُردانه شوید می لعل از لب آن ساقی جانانه برید به طریقت ره …
شعر قسّام بگو که سینه ام چاک کنند وین قلب ستم دیده را بر باد کنند تا بوی خوش عشق به دلدار کنند وانگه جسدم به خاک میخانه کنند
شعر ز دنیا دست بر دار و بیا در خانه ی جانان دل و دلدار گر خواهی بیادرخانه ی جانان حکایت های ای دنیا همه پیرند و بی بنیاد نگار مست میجوئی بیا در خانه ی جانان شکایت کردن ازدنیا حکایت ازمنومائیست بیا دل را بدو بسپار که آنهم خانه …
شعر۱۲۲۲ ما که مستیم و خرابیم ز میخانه توست شور و مستی اگر هست ز پیمانه توست ساقی و شاهد و آن صوفی طنبور نواز دل به سودای تودادند که دیوانه توست
شعر۲۱۷ چنان افسرده حالم من ز جور عالم هستی که بر عاشق بلاخیزد از آن شورو از آن مستی اگر فرهاد زد تیشه فغان از بیستون بر خاست از آن ناله از آن بیداد از آن فریاد در هستی اگر غم آتش افروزد به زنجیر بلا سوزد برهمن درره عشقش …
شعر عاشقان شیفته ی سلسله ی موی تواند ساجدان سجده گرجلوه ی گیسوی تواند زاهدو پیر و خراباتی و سجاده به دست در پی کوی تو و مسکن و ماوای تواند
شعر مستِ مستم امشب ای ساقی تو دستم را بگیر گر به میخانه به رقص آیم تو ساغر را بگیر مُطربا بر دف به کوب و شعر عیاری بخوان تا حدیث عشق را بر گوش از پیرم بگیر رو نوای عاشقی از مکتب مجنون بگیر درس عاشق پیشه گی از …
شعر۱۲۲۴ اگر ساقی به پا خیزد بدان سودای جان کردم به پای سیم ساق او هزاران جان فدا کردم نظر کردم به میخانه تهی دیدم پیمانه نشد گرم از می ساقی صراحی رانشان کردم به ره میخانه ها رفتم بت و بتخانه ها دیدم به کعبه خلق ها دیدم چنان …