شعر با دل چه کنم هوای کویت کردست در بستر عشق جستجویت کردست گویا صنمم به یاد دلدارش نیست کین بُرقَع برآن چهره نازش کردست
شعر۷۴۶ هُدهُد ای مرغ سلیمانی کجا پر بزنی یار در خانه چرا بر در و دیوار زنی توکه سلطانی مرغان به پرو بال کنی پی سیمرغ چرا در ملکوت بال زنی صُنع وصانع بهم دیده و بر دیده نهی دل به دریا فکنی کَشتی دلدار زنی عاشقی بر دل و …
شعر ای ساربان محمل بدار دردی کش میخانه ام از کاروان جا مانده ام آتش بجان افتاده ام در وادی آشفته گان دل داده ام دل داده ام در مجلس دلدادگان دیوانه ام دیوانه ام با کاروان عاشقان شوریده ام شوریده ام سوی حَجَر چون دیده ام معبودرادرمانده ام من …
شعر در حریم کبریائی وصف گیسوی تو بود گفته ی کروبیان از چشم مخمور تو بود عطر مینو هم نشان از بوی گیسوی تو بود جلوه ی حور از فروز نقش سیمای تو بود
شعر۱۲۳۰ تا به کی ناله کنم از غمت ای شاه پری بهتر از ناز و ادا و ستم و عشوه گری می مکیدم لب لعل تو به صد راز و نیاز قسمت من شده از روز ازل خون جگری شدم آواره و حیران و پریشان و حزین زلف تو کرده …
شعر۹۶۲ رهزنی کار دل است و دل ستانی کار دل این همه عیاری از دل شحنه و مستان ز دل گر فغان از دل بر آید آه سوزان هم زدل عاشقی ها گر کند دل ساز معشوقی زدل ساقی مجلس ندا در می دهد فریاد ز دل شاهدان بر پا …
شعر۱۲۲۷ کجا برم خیالم ، که بی خیال باشم که تا خیال باشد چه بی خیال باشم به عالم وجودت خیال در خیالم خیال بر تو دارم زِ عالم بی خیالم
شعر۱۲۲۶ هُدهُدِ جانم . هوای بال و پر در کار نیست ذورق عمرم به دربا حولِ هر امواج نیست می پرت از بام جانم سوی کوی دلبری دلبری آسوده خاطر . خاطرِ دلدار نیست خِرقِه ای آلوده دارم از می گلگونه رنگ سینه ام آتش فروزد مَحرَمی در کار نیست …
شعر آمدی کویم که جامم پر کنی نامدی جانا تهی جامم کنی گفته ای لیلیم و مجنون شوی نامد ی مجنونتو ویران کنی آمدی بر پا کنی این خانه را نامد ی بنیاد ان را بر کنی آمدی تا قبله گاه من شوی نامد ی تا قبله ام ویران کنی …
شعر آمدی برگ گلم ، گلزار آذین بست توست عطر عنبر سای در دشت و دمن ازبوی توست جلوه مهتاب هم از هاله سیمای توست گرمی خورشید هم از ساطع زیبای توست رقص ماه در موج دریا گردش گیسوی توست چشم آهو وام دار از نرگس جادوی توست لعل گر …