شعر۱۳۰۸ دل و دلدار می باید که مستی را بیفزاید ز میخانه برون آید دری از عشق بگشاید خیالش درخیالم شور و شیدایی به پادارد نسیم بوی گیسویش توگویی جان بیفزاید اگر ساقی دهد جامی و هر جامی پی جامی بیا ایجان ، ستان جامی که تاجامی بیفزاید بگو صوفی …

شعر۱۰۸۹ امروز سخن ، بر سر بازار کنم از عشق بتی ، فغان ‌و فریاد کنم مجنون شده ام نگر که هیهات کنم افسانه شوم ، ببین چه بیداد کنم

شعر۱۱۳۰ بت پرستی میکنم جانا ز اسلام جسته ام زلف مشکینت چو دیدم بر صنم دل بسته ام بیش از این با عقل بودم بس جفاها دیده ام ساقی و ساغر چو دیدم عشق زیور کرده ام هم دمی بر خود ندیدم بار محنت برده ام همچو زندانی دلی بر …

شعر شهر شوریده وافسرده و دیوانه ی توست هر کجا قصه اگر هست ز دلداری توست شمع و پروانه و بلبل همه در خانه توست غم نباشد در آن خانه که ساقی بر توست همه گویند که مجنون به سراپرده توست سوختن بر شمع کار تو وپروانه ی توست جمع …

شعر با دل چه کنم هوای کویت کردست در بستر عشق جستجویت کردست گویا صنمم به یاد دلدارش نیست کین بُرقَع برآن چهره نازش کردست

شعر۷۴۶ هُدهُد ای مرغ سلیمانی کجا پر بزنی یار در خانه چرا بر در و دیوار زنی توکه سلطانی مرغان به پرو بال کنی پی سیمرغ چرا در ملکوت بال زنی صُنع وصانع بهم دیده و بر دیده نهی دل به دریا فکنی کَشتی دلدار زنی عاشقی بر دل و …

شعر ای ساربان محمل بدار دردی کش میخانه ام از کاروان جا مانده ام آتش بجان افتاده ام در وادی آشفته گان دل داده ام دل داده ام در مجلس دلدادگان دیوانه ام دیوانه ام با کاروان عاشقان شوریده ام شوریده ام سوی حَجَر چون دیده ام معبودرادرمانده ام من …

شعر در حریم کبریائی وصف گیسوی تو بود گفته ی کروبیان از چشم مخمور تو بود عطر مینو هم نشان از بوی گیسوی تو بود جلوه ی حور از فروز نقش سیمای تو بود

شعر۱۲۳۰ تا به کی ناله کنم از غمت ای شاه پری بهتر از ناز و ادا و ستم و عشوه گری می مکیدم لب لعل تو به صد راز و نیاز قسمت من شده از روز ازل خون جگری شدم آواره و حیران و پریشان و حزین زلف تو کرده …

شعر۹۶۲ رهزنی کار دل است و دل ستانی کار دل این همه عیاری از دل شحنه و مستان ز دل گر فغان از دل بر آید آه سوزان هم زدل عاشقی ها گر کند دل ساز معشوقی زدل ساقی مجلس ندا در می دهد فریاد ز دل شاهدان بر پا …