شعر ۱۰۰۰ کجایی ساربان آهسته میران که من وامانده و بی خانمانم ز بی دادت بسی فریاد کردم به دریا چون سپردی خانمانم کجاست آن رحمت ورحمان دادت نه دادی جز ستم بر خانمانم حکایت می کنند تو خانه داری بریدی ریشه از بن خانمانم بنای کعبه هم هست خانه …
برچسب: iran
شعر ۹۹۹ درعالم هست عیش و نوش باید کرد باساقی ومی جنب و جوش بایدکرد در میکده ها جستجو باید کرد چون باده ناب زیر و رو باید کرد
شعر ۹۹۸ طالب یک بوسه بودم ناز کردی بر دلم شکوه این بی وفایی نزد جانان میبرم گر ندادی بوسه ای از آن لبان فریاد نیست من ز اهل حق لب و دندان به یغما میبرم چشم مست و زلف مشکینت برایم کم بهاست من سر و زلف بتان را …
شعر ۹۹۷ گر گذر کردی به گلزاران نگه برگل مکن گل غریبانه به گلزار گوشه گیری میکند بلبل عاشق فغان ازعشق با گل میکند سر گرانی وفا و مهر بلبل می کند لاله ازبوستان جداخوددشت خونین میکند سنبل خون شهیدان ناز بر گل میکند باده در پیمانه بینی شور بر …
شعر ۹۹۶ مجلسی بود به میخانه که بیگانه شدم دل ودین داده به ساقی ره خمخانه شدم بهر یک جرعه می در پی پیمانه شدم شاهد و شمع چو دیدم پر پروانه شدم شمع دل سوخته و عاشق ودیوانه شدم ناله و سوز جگر فرقت دردانه شدم از کفم رفت …
شعر ۹۹۵ آمدی ناگه به دیدارم بگو حالا چرا داستان شور و شیدایی بهر برزن چرا گوشه معبد گزیدی بهر آن مینو بهشت وعظ آن واعظ اگر باور نداری گو چرا آنچه او گوید سخن کردار نارد گو چرا چون به خلوت میرود منبر ندارد گوچرا سر گرانی ها کند …
شعر ۹۹۴ در دایره ی مینا بیچاره و آواره دل در گرو جانان دیوانه ی دیوانه او دل برید از من از خانه و میخانه اوعهدشکست بامن چون جام زپیمانه شوریده و دردانه در میکده بیگانه گوید کجا جویم من شاهد این خانه دربزم خرابم من رقصان به خمخانه هم …
شعر ۹۹۳ گفتند که ما خراب میخانه شدیم از مسجدو دیر خواروبیگانه شدیم از کعبه و بتخانه خرابات شدیم از زاهدو شیخ سوی خمخانه شدیم از منبر و محراب غریبانه شدیم از گفته واعظان چه بدنام شدیم از گفته مفتیان خطا کار شدیم ازپیرو حرم ببین که جانانه شدیم
شعر ۸۶ المنته لله به میخانه شدم من ساقی پی ساغر به دنبال دل من شاهد به نازست وغرورست وتکبر درمانده و بیچاره و باعجز دل من در پیچ وخم زلف شکن در شکن او افتاده به دام است غریبانه دل من از کعبه بریدم شدم معتکف او ابروی کمان …
شعر ۸۵ نگهبانان نگه دارید دلم را به زنجیر آورید چشم ترم را به قلاده کشیداین خواسته ام را به زندانم برید این گفته ام را چنان مستم چنان مستم من اورا که آنچه هست در دل دادم او را