شعر ۹۳ آئیدو پیاله ها زمی پر بکنیم آئین پرستش بتان نو بکنیم آزاده شویم زشر شرع دگران بر منبر وعظ عشق بنیادکنیم
شعر۹۲ شیفته و شیدای توست مست می ناب توست کشته و بیمار توست عاشق دیدار توست آنکه خریدار توست بر حرم و راه توست طره مشکین توست مهر دل انگیز توست بر در و دیرو حرم ولوله ها کار توست وین صنم حور وش شاهد درگاه توست شور ت و …
شعر۹۱ عاشق شده ای ، حال و هوای توخرابست دردی که کشی ، درد برای تو دوا هست آرامش تو در بغل یار چو مینوست آن خواب و خوراک تو هم ازروی نیازست تشخیص طبیب تو همه بر در یارست عطر تن معشوق هم از باغ جنانست او باتوخوشست ناخوشیت …
شعر۹۰ ای دل رمضان آمد و میخانه به بست بر تربت عاشقان پیاله به شکست گفتی که صیام رود خریدار توهست افسوس که پیمانه و پیمان بشکست
ساقی
شعر۸۸ گلزار نگه به چشم مستت کردست نرگس خجل و لاله به کنجی بنشست ساقی در داد که عاشقان جمع شوید لیلی به کجاوه هست و مجنون مست
شعر۸۷ ای دوست قبولم کن و جانم بستان مستم کن و از هر دو جهانم بستان افتاده دلی دارم و خواهان گلی این گل ز کجا آمده آنرا بستان
شعر۸۶ ای محرم دل تن و توانم همه تو جانی و دلی این دل و جانم همه تو دیدی که دلم همیشه در پیش تو بود چون مرغ اسیری که در دام تو بود
شعر۸۵ شاهنشه عاشقان اگر مجنونست؟ حلاج چرا چهره او در خونست؟ چون قامت منصور به شلاق برند بکتاش فغان کند که او مجنونست
شعر۸۴ بر شمع وجود دلم افسانه شدم پروانه صفت سوختم و آب شدم در محفل عاشقان چه بدنام شدم در جمع اسیران چمن خوار شدم بر مسجدو محراب خریدار شدم در خانقه عشق می ناب شدم در جمع سماع عاقل و هوشیار شدم بر مسند عشق تاج اغیار شدم در …