شعر چه کسی مست ز میخانه برون کرده مرا دلق آلوده به می بر تن من کرده چرا ساقی و ساغر و آن دلبر و دلدار چرا در پی مطرب و می رانده ز میخانه مرا رانده بودند زمحراب که میخواره شدی راندنم از می و می خانه پی یار …
شعر۸۳۶ در جوانی دل بدلداری به سودا داده ام قلب شَرحه شَرحَه رایکجا به یغماداده ام دیده را افتان و خیزان در رهش همچو مجنون در پی دیدار لیلا داده ام گفته ام سجاده گاهم در خم ابروی اوست قبله گاهم شد جمالش بین دلودین داده ام شورو مستی و …
شعر۱۲۸۷ جان در کف و ما در پی آفاق نبودیم شوریده و سر مست ز اغیار نبودیم گفتند در این وادیه از بهر چه بودیم گفتیم نه دانیم که از بود و نبودیم آن شیشه عمری که بدست اجل افتاد بر سنگ به کوبند چنانی که نبودیم
شعر۸۴۵ حسرت به دلم ماند و ندیدم که بیائی ای دل تو بگو این همه بیگانه چرایی شوریدگی از ماست که دلدار ندیدیم ای هم نفسم بی خبر از گفته ی مائی میخانه به میخانه پی یار دویدیم یک بار نه جستیم و غریبانه زمائی ترسم که به میرم رخ …
شعر هیهات از این بادیه ما مست گذشتیم با قافله سالار چو دیوانه گذشتیم در مسجد و محراب ز ادیان گذشتیم از منبر و سجاده دل آزار گذشتیم در کعبه و بتخانه ز لبیک گذشتیم چون عهدنبستیم به جائی نشکستیم ما از سر آن باده و پیمانه گذشتیم دربتکده ، …
شعر خداوندا سرم شوریده ی توست دلم دریای مهر و در ره توست سرای عاشقیم خانه ی توست دل و دلداریم از مکتب توست
شعر در بزم شیدائی کنم در رزم جانبازی کنم در عشق رسوائی کنم در عاشقی سودا کنم آیم به جمع صوفیان یاهو یاهو سر کنم با ساقی مجلس شبی پیمانه ها را پر کنم بر چنک و عود عاشقان شور دگر بر پا کنم در مجلس یاران شوم در رقص …
شعر۸۴۲ هر کس به طریقی پی دلدار روانست آن عابد و آن زاهد و آن مغ ره آنست عابد ز ره دین نشان از دل و دلدار صوفی به سماع در ره جانانه دوانست راهب ز ره دیر و ترسا به کنیسا هر یک ز رهی عاشق دیدار نگارست آن …
شعر۸۱۹ عشق می باید به جانها جان دهد عشق جانانه به مرده جان دهد این حسین است کشته پرهای هو کشته اش بر مردگانم جان هوی در کجا دیدی که مرده جان دهد مرده ای خود جان بهرجانان دهد عشق می باید حیات زندگی تا به جانانش هزاران جان دهی …
شعر۱۱۴۴ آن که آمد به دلم بنشست و رفت شور و شیدایی به جانم کرد و رفت همچو مجنون بی سر و پایم نمود عشق لیلی در دلم افکند و رفت او به کوی اولیا دردانه بود شورو وجد عاشقان رادید و رفت چون ندیدم روی ماهش او برفت عقل …