شعر به سرای دل من پای نهادی چه کنم آمدی بر در میخانه بگو من چه کنم ساغر باده شکستم که تو آیی به برم بی وفا حال که تنها شده ام من چه کنم
برچسب: poet
شعر آمدم بر سر کویت تو چرا ناز کنی سخن از عشق بگویم که تو پرواز کنی سوی معبود روی و غم دل باز کنی قصه غصه این دل به حرم ساز کنی داستان من و ما را همه جا باز کنی سوی قسام سخن از می و طناز کنی …
شعر ۹۲۳ آمدی دردانه ام دردانه گشتی عاقبت شرح عشق وعاشقی برمانوشتی عاقبت آمدی شرح وصال یار را بر ما کنی جان ودل مجنون نمودی سوی الله عاقبت بلبلان در بوستان حنجر دریدند عاقبت شرح آن دل دادگی بر مانمودی عاقبت عالم ویرانه را آباد کردی عاقبت بوی موی عطر …
شعر ۹۲۱ امشب شده ام مست ز جام می جانان مست از می جانان و دلارام زجانان ازمسجدو محراب برفتم سوی جانان سجاده به هشتم ره میخانه جانان در میکده پرسم سراغ می جانان ساقی دهدم باده از آن باده جانان درمکتب عشق ساز و نوااز دل جانان بر زلف …
مهدی سزاوار: آورده اند : (ماهی جنوبست زن ، شوریده و زیباست) در ادامه گفته ام : چون هور درخشانست. لیلی وش ذریاست سیمین بروسیمین تن چون حوربه عقباست از نکهت گیسویش. مشک ختن ماست
شعر ۹۱۷ در مکتب دلداران سودای تو را دارم هردم رود این جانم جان درره تودارم مدهوشم و هوشیارم دلدار بدل دارم من مست خراباتم هوشیار نمیدارم در وصف نکورویان افسانه بسردارم تا باز کنم دل را دلدار نمی دارم غوغای طرب دارم شوری بسر دارم ازشاهدوشاهدبازصدگفته بدل دارم گفتند …
شعر ۹۲۰ گر بوسه طلب کنم به نازم گذری گر لب طلبم نشان به لعلم گذری از دیده چو پرسم از آن در گذری از جان و جهان و هردوعالم گذری
شعر ۹۱۹ درمجلس عاشقان سخن زجانانه کنی در بستر گل سخن ز پروانه کنی در رخت حریر چون عروسان بشوی در محفل ما رقص جانانه کنی
شعر ۹۱۸ گفتم صنما بیا به میخانه ی ما در مجلس ما ستان تو پیمانه ما بر مطرب ما بگوی درد دل ما تا زخمه زند به تار و پود دل ما
شعر ۹۱۶ تو چه دانی که دل در گرو خانه کیست همه شب مست ز پیمانه جانانه کیست دل سودا زده اش عاشق دیوانه کیست شمع جانش ز فروغ پر پروانه کیست دل به دریا زده ودیده رهش فرش زکیست باده نوشیم که این شور ز کاشانه کیست مست و …