شعر ۹۰۱ فلک دار و ندارم داده بر باد بخون خواهی نگه کرده به ارباب چراغ بخت من سو سو ندارد که هر چه رشته ام او داده برباد
برچسب: شعر
شعر خواهم امشب با دلم شوری کنم شور این دل را به شیدایی کنم وصف دل را با دو دیده وا کنم آفت دل را بر او رسوا کنم شرح گویم از دل و آنچه کنم داستان عاشقی را وا گو کنم گویم ای دل آتشی بر پا کنم تار …
شعر ۹۰۰ می برد ما را بهر سو این دل دیوانه ام میکشد ما را بهر جا مستی و شیدایی ام شیخ وزاهد قصه میدارندزمسجد رانده ام محتسب فریاد می دارد ز دین بیگانه ام گر خمار آلوده هستم داد بد نامی مزن چون شراب کهنه خوردم ساکن میخانه ام …
شعر ۸۹۹ برویم باده گلگون به پیمانه کنیم سخن عشق زشمع وگل وپروانه کنیم همه جا وصف گلان از دل بلبل بکنیم اشک شبنم به بر لاله خونین به کنیم
شعر ۸۹۸ ای صبا گر می روی زلف بتم افشان مکن حلقه های زلف او را هر طرف ویلان مکن پیچ و تاب زلف یارم را کجا تو می بری می بری هر سو ببر اما تو تاراجش مکن جان من بر حلقه حلقه زلف او دلبسته است درد بی …
شعر ۸۹۷ بیهوده چو مجنون ره صحرا گرفتیم در وادیه سر گشته پی یار گرفتیم نا مید پی قافله سالار گرفتیم لب تشنه سراب دیده پی آب گرفتیم از پیر نشان از دل و دلدار گرفتیم گمگشته ندیدیم و از آن یارگرفتیم
شعر ۸۹۶ همچو منصور جان و دل راباختیم چهار دست و پای خود انداختیم سجده را بر طاق ابرو ساختیم نزد هر بت جان و دل را باختیم
شعر ناز او نازم که نازست ناز بر من می کند بی نیاز ازهر چه ناز آست دلبریها می کند ملحمی بر قامت نازش چنان ناز آمدست همچوحوری دربهشت انباز حوران میکند
شعر ۸۹۱ صیداین دامم نمی دانم که صیادم کجاست دانه و دام را بدیدم این که صیادم کجاست آمدم در دام او تا صید مه رویی شوم صیدمه رویان شدم دردام، صیادم کجاست شور و مستی دانه دام و من شوریده دل در پی آن دانه بودم شور صیادم کجاست …
شعر ۸۹۴ نگار من نگاه مست دارد به مژگانش کمان درشست دارد نگاهی آشنا در دیده دارد هزارعاشق چومن درپیچه دارد