شعر ۸۷۳ در کوی خرابات پی یار دویدم در خانه’دل محرم اسرار ندیدم شوروشعف ودلبری ازیارندیدم سودا زدگی از دل بیمار ندیدم

شعر ۸۷۲ تو مست شرابی و قدح طالب ما من مست تووخماری ازجانب ما من ناز کشم تو ناز از ساقی و ما من شکوه کنم تو گوی بر دلبر ما

شعر ۸۷۱ درکوی می فروشان حرف وحدیث می بود گر مست گشته ای تو آنهم سخن زمی بود در کاروان دل ها گفتار عاشقان بود شور و شراب و مستی همراه دلبران بود

شعر ۸۶۹ در مسجد و دیر جایگاهم بوداست در خانه یار خانقاه هم بود است واعظ چو سخن ازمی و میخانه کند آن هشته فرو میکده جایم بودست

شعر ۸۶۷ بد نام عالمی شده ام نام من مدار رسوای دلبری شده ام نام او مدار از کوی دلبران به تمنا گریخته ام خونم رواکرده ورحمی بمن مدار

شعر ۸۶۶ آن لاله رخان حکایت از دل بکنند پروانه صفت ز شمع محفل بکنند آتش به پر و بال زنند از عشقش یا رب تو بگو چگونه پرپر بزنند

شعر. ۸۶۴ گفتم شده ام مست ز پیمانه ی او من در بدرم ز کوی و کاشانه ی او اندیشه کنم چه گونه بر پای کنم فریاد و فغان ز جور و آن پیشه او

شعر ۸۶۳ آنچه درعالم به دیدیم جور بود جور بود و جور را افروختند جور را نا جور عدل پنداشتند دین و ایمان رادرآتش سوختند مکتب غیررا چه راحت سوختند مکتب خود را بدان افروختند خرمن عشق و محبت سوختند آتشی در جان عاشق دوختند عشق الله هم جزایش سوختن …