ماییم و پیاله و می و میخانه ماییم و اسیر و باده و پیمانه از مجلس واعظان بسی بیگانه در مکتب عشق عاشقان دیوانه
برچسب: شاعر
شعر ساقیا دانی چه کردی با دلم سحر ها کردی چرا ای دلبرم قصه ی لیلی سرودی پای او داستان عاشقی در کوی او آمدی تا جان فدای تو کنم سراین آواره گی بر تو کنم
شعر ۹۳۰ دل عاشق تب و تاب است نگاهش مست و بیخوابست خراب آباد و آباد است نشانش همچو فرهاداست فغان تیشه بر باد است دل لیلی چو گرداب است صدای تیشه بیدار است ولی فرهاد در خوابست به بین بکتاش عزا دارست که محبوبش بدان دارست بگو حلاج غمخوار …
شعر یا رب تو بگو ز کعبه و بتخانه از مسجد و دیر و حرم و میخانه از جلوه گری باده در پیمانه از زاهد و شیخ و منبر آن خانه
شعر ۹۲۸ الهی به آنان که در خانه ات به رندان رفته ز میخانه ات به مستان رسته پریده ز عقل به سلطان افتاده ازرخش وتخت به آنان که دین را رها کرده اند ز شیخ و ز مسجد جدا رفته اند به آن صوفی گفته هوهو کنید به تنوار …
بمناسبت درگذشت حاج آقا غلامحسین رضاقلی زاده (خراسانی) باز دوران جوانی زنده شد خاطرات مهربانی زنده شد یاددل دادن بدل هم زنده شد بوی عطر مهربانی زنده شد بوی خون ازجبهه بودش دروجود یاد باد آن روزگاران زنده شد صوت قرآنش هنوزدارم به گوش آن سرودعشق ورحمت زنده شد تک …
شعر در بزم هم شیدا تویی در رزم هم جانباز تویی در عاشقی مجنون تویی در بیستون شیرین تویی شوریده و بی کس منم از کعبه هم رسته منم روی بتان را دیده ام زنار بر خود بسته ام ازدین و ایمان جسته ام بر صنمی دل بسته ام خود …
شعر ساقیا دانی چه کردی با دلم سحر ها کردی چرا ای دلبرم قصه ی لیلی سرودی پای او داستان عاشقی در کوی او آمدی تا جان فدای تو کنم سر این آواره گی بر تو کنم
شعر ۹۲۸ گرنیایی به برم گوی که آخر چه کنم به هوای رخ تو جان بدهم گو چه کنم رشته الفت تو دانه دام است چه کنم این اسیردرقفست مانده بگومن چکنم بال و پر سوخته ازهجرتوگومن چکنم گر نیفتد ز سرم دیدن تو آن چه کنم
شعر ۹۲۸ الهی به آنان که در خانه ات به رندان رفته ز میخانه ات به مستان رسته پریده ز عقل به سلطان افتاده ازرخش وتخت به آنان که دین را رها کرده اند ز شیخ وز مسجدجدا رفته اند به آن صوفی گفته هوهوکنید به تنوار پوشی که یاهو …